فکر کنید توی یک جمعی گیر افتادهام که همهشان زن هستند و شاید یک یا دو دختر! اجباری است و راه فراری هم ندارم!
فکر کنید یکی از زنان این جمع پریودش عقب افتاده و شک به حاملگی دارد.
فکر کنید این حرف را خیلی تابلو جلوی من نمیزنند.
فکر کنید هی صحبت این است که چند مدت ازش (از چی؟) گذشته و این که این خانم همین نیم ساعت پیش دلش نمیدانم فلان میوه میخواست!
فکر کنید قرار نیست من از این صحبتها چیزی سر در بیاورم.
فکر کنید بحث این میشود که به قول کتاب علوم دبستان چرا آزمایش نمیکنید.
فکر کنید اینها تصمیم میگیرند من یا یکی از دخترها یا من و او با هم برویم از داروخانه بیبیچک بخریم.
فکر کنید زنها دو دسته شدهاند و یک دستهشان هی انشالا ماشالا میکنند و گروهی دیگر به رهبری پیرترین زن جمع میگوید بچه میخواهی چه کار!
فکر کنید چه جوری میشود که صحبت این میشود که جلوی این پسر این صحبتها را نکنیم رویش باز میشود!
فکر کنید پیرترین زن جمع میگوید بیخیال! جوانها الان همهچیز را میدانند.
فکر کنید همین زنی که شک به حاملگیاش هست میگوید پس چرا شوهر من تازه که ازدواج کردیم آمده بود به من گیر میداد که چرا امروز نماز نخواندی؟!
فکر کنید بعضیها همچنان فکر میکنند من نمیدانم ماجرا چیست!
دیگر فکر نکنید بس است!!!!
سلام مجید جان.
انتظار زبادی نداشته باش. مامان حتی حالا هم فکر میکنه که من هیچ چی نمیدونم چه برسه به شما ها. راستی اون خانم حامله با ما چه نسبتی داشت؟
البته اون خانم حامله نبود!